ساده دل

ساده دل یعنی دلی پر از احساس های پاک و روحی بزرگ مثل دریا..دریایی آبی با امواج زیبا و راز های نهفته...

ساده دل

ساده دل یعنی دلی پر از احساس های پاک و روحی بزرگ مثل دریا..دریایی آبی با امواج زیبا و راز های نهفته...

من مسلمانم.

قبله ام یک گل سرخ.

جانمازم چشمه، مهرم نور.

دشت سجاده من.

من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.

*********

من به آغاز زمین نزدیکم.

نبض گل ها را می گیرم.

آشنا هستم با، سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت.

*********

زندگی رسم خوشایندی ست.

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ،

پرشی دارد اندازه عشق.

زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.

زندگی جذبه دستی ست که می چیند.

زندگی نوبر انجیر سیاه، در دهان گس تابستان است.

زندگی، بعد درخت است به چشم حشره.

زندگی تجربه شب پره در تاریکی ست.

زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد.

زندگی سوت قطاری ست که در خواب پلی می پیچد.

زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست.

*********

هر کجا هستم، باشم.

آسمان مال من است.

پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است.

چه اهمیت دارد

گاه اگر می رویند قارچ های غربت؟

من نمی دانم که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی ست، کبوتر زیباست.

و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست.

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.

واژه ها را باید شست.

واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.

**********

چترها را باید بست،

زیر باران باید رفت.

فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.

با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت.

دوست را زیر باران باید دید.

عشق را، زیر باران باید جست.

زندگی تر شدن پی در پی،

زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است.

**********

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ،

کار ما شاید این است

که در افسون گل سرخ شناور باشیم.

کار ما شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت بدویم.

                                  (سهراب سپهری)

صدای مرگ.

و من می روم
بر این شانه ام زندگی تکیه داده است
وبر آن شانه ام مرگ.
در ختی از دور
برایم دست تکان می دهد
و من می روم                                                        
فطیر ماه را
تکه تکه می خورم
و کاسه خورشید را
ذره ذره می نوشم.
درختی از دور
برایم دست تکان می دهد
و من می روم.
*
*
*
دیگر خورشید نیست
دیگر ماه نیست
ومن به درختی که برایم دست تکان می دهد می رسم
درختی نبود
مرگم بود که مرا فرا می خوان
اسکلت بی جانم بود
که دست برایم تکان می داد.